تقیه چیست و چگونه عقل و شرع آن را تایید می کنند؟
اگر در مقابل کسی قرار بگیرید که بااعتقادات و مذهب شما به دشمنی برخاسته، برای در امان ماندن از آزار او چه می کنید؟
بدون تردید می گویید، مذهب و اعتقاداتمان را از دشمن پنهان می کنیم، قطعاَ به حکم عقل بهترین راه همین است به این روش در مکتب تشیع تقیّه می گویند، در واقع تقیّه یعنی حفاظت کردن از چیزی در مقابل آن چه به آدمی ضرر و صدمه می رساند[1]، بدیهی است که مجوز برای تقیّه زمانی صادر می شود، که نه از روی جلب منفعت بلکه تنها به خاطر دفع ضرر از انسان باشد. هر صاحب خردی می داند که در مقابل دشمنی که قصد ضرر رساندن به او را دارد، برای حفظ مال ،آبرو، جان و یا ناموس می توان بنا به شرایطی که آدمی در آن قرار دارد، اعتقاداتش را کتمان و حتّی مذهبش را مخفی کند، این حکم عقلی زمانی برای شیعه استوار و پا بر جا گردید که به مهر تایید کلام الله مجید و حضرات معصومین علیهم السلام زینت یافت. ما به دلیل کثرت دلائل نقلی در این باره تنها به چند نمونه از آن ها اکتفا می کنیم، خداوند در سوره ی ال عمران در این باره می فرماید:
«لا یتّخذ المومنون الکافرین اولیاء من دون المومنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فی شی الاّ ان تتقّوا منهم تقته و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر[2]»
« نباید اهل ایمان مومنین را وا گذاشته و از کافران دوست برگزینند و هر که چنین کند رابطه ی او با خدا مقطوع است مگر آن که برای در حذر بودن از شرّ آن ها تقیّه کند و خدا شما را از خود می ترساند و باز گشت به سوی خدا خواهد بود.»
در این آیه خداوند صراحتاَ از لفظ تقیّه استفاده کرده و به مومنان اجازه می دهد که در صورت احساس خوف و خطر در مقابل دشمنان از حربه ی تقیّه استفاده نمایند. اهمیت این حکم الهی تا بدان جاست که رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و اله و سلم در این باره فرموده اند: «مومنی که تقیّه ندارد مانند بدنی است که سر ندارد»[3]
وهمچنین امام کاظم علیه السلام می فرمایند: « اگر بگویم ، ترک کننده ی تقیّه مانند تارک الصلوة است راست گفته ام.[4]»
آری، بدین گونه کلام پروردگار و حضرات معصومین علیهم السلام، بار دیگر مشعل هدایت افروز دیگری گشت تا تاریکی و ظلمت جهل را از سر راه پیروانشان بزداید، خوشا به حال آنان که با تاسی به اوامر این دو یادگار رسول خدا ، همواره خود و دیگران را از دام بلاها می رهانند.
[1] -مفردات راغب/881
[2] – ال عمران/ 28
[3] -بحار الانوار/ 75/414
[4] – همان